مد تها بود  مي خواستم اين پست رابراي دوستان به يادگار بگذارم اماهربار....

واینک به احترام  تمام خاطراتم بادوستان که درانباري ذهنم اجازه ی خاک خوردنشان را نمی دهم مي نويسم؛

می دانم دلمان که میگیردتاوان لحظه هایی است که دل می بندیم.

نيا باران؛

زمين جاي قشنگي نيست،من ازاهل زمينم خوب مي دانم كه گل درعقد زنبور است ولي سوداي بلبل دارد و پروانه راهم دوست ميدارد.

کاش غمگين ترين آهنگ دنيا را گوش می کردم تا با زمزمه ی شاه بیتهایش ، اشک درون را در دنیای  دیجیتال جاری کنم

وامروز براي آخرين بار فیضی به من دست داد تا ضمن تجدید خاطرات و روياها گشتی در دنیای جوانیم بزنم...

از خوابگاه چیزی بر جای نمانده است جز خاطره ای دور و رويائی قدیمی

بدرود برای تمام 3 سالی که با تک تک ثانیه هایش سرود زندگی و انسانیت را دركلاس هاي درسم زمزمه می کردم...

كاش براي روح وفكر انسانها ارزش قائل باشيم و اين جمله را درك كنيم:

در دوراهي عاطفه آنجاكه چشم ها هم نمي دانند براي چه گريه مي كنند زندگي طفل سرگردانيست كه دستهاي  سرد ترديد راگرفته وراه نامعلوم خانه راطي مي كند

دوستی ماننداسنادکهنه است.قدمت تاریخ آن راقیمتی میکند (گوته)

گریه ی درون اجازه بیشتر نوشتن را نمی دهد ازدانش آموزانم ودوستانم که دلم  خ خ خ خ ...واسشون تنگیده  واین آپ کوچولو  واسه اوناس(انسيه،طيبه،،معصومه،حدیث والهه،گلی،مريم،عطی- زهرا،صدیقه،اعظم،ستاره،ليلا،ساراوالهام وافسانه -مهري و...) درشهرستان صحنه خداحافظي مي كنم

بدرود سالهای زندگی...

بدرود یاران باوفا....  

فعلا.......